وقتی بخت با طلا یار است


گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود با صدای قیصر امین پور

وقتی بخت با طلا یار است.

وقتی بخت با طلا یار است.

با وجود اینکه سرمایه‌گذاران انتظار افزایش بیشتر دلار را دارند، طلا هفته جدید را با حرکتی مثبت آغاز کرد.

به گزارش شبکه اطلاع‌رسانی طلا و ارز ، این هفته بخت با طلا یار شد و طلا هفته جدید را با وضعیت مثبتی آغاز کرد و بر اساس رشد مثبت اخیر خود از منطقه 1786 دلاری، یا پایین‌ترین سطح از اواخر ژانویه که دوشنبه گذشته به آن رسید، استوار شد. XAU/USD صعود روزانه خود را تا نیمه اول جلسه اروپایی ادامه داد و به بالاترین حد دو هفته اخیر، در حدود منطقه 1863 دلاری در آخرین ساعت صعود کرد.

با توجه به اینکه حداقل 50 واحد در ثانیه افزایش نرخ بهره فدرال رزرو طی دو جلسه بعدی قیمت‌گذاری شده است، سرمایه‌گذاران همچنان به شرط‌بندی برای هر گونه افزایش بیشتر دلار آمریکا ادامه می‌دهند. در واقع، شاخص کلیدی دلار آمریکا به پایین‌ترین حد در یک ماه گذشته رسید که به نوبه خود به عنوان یک عامل کلیدی برای سود طلای دلاری در نظر گرفته شد. با این حال، ترکیبی از عوامل ممکن است مانع از هر گونه سود بیشتر برای این فلز گرانبها شود، که احتیاط را برای معامله‌گران تهاجمی صعودی تضمین می‌کند.

امیدواری‌ها به اینکه کاهش قرنطینه‌های کووید 19 در چین می‌تواند اقتصاد جهانی را تقویت کند، همچنان از انگیزه ریسک‌پذیری حمایت می‌کند. این امر از لحن عموماً مثبت در بازارهای سهام مشهود بود و با افزایش بازده اوراق قرضه خزانه‌داری ایالات متحده تقویت شد که می‌تواند به عنوان باد مخالفی برای طلای امن سنتی عمل کند. جدای از این، انتظارات برای تشدید سیاست تهاجمی‌تر توسط فدرال رزرو ممکن است بیشتر به محدود کردن XAU/USD کمک کند.

به نظر می‌رسد سرمایه‌گذاران متقاعد شده‌اند که بانک مرکزی ایالات متحده باید اقدامات جدی‌تری برای کنترل تورم، همراه با بدترشدن چشم‌انداز اقتصاد جهانی انجام دهد. از این رو، تمرکز بازار به انتشار صورتجلسه آخرین جلسه سیاست پولی FOMC در روز چهارشنبه چسبیده است. معامله‌گران بیشتر از داده‌های کلان مهم ایالات متحده که در نیمه دوم هفته قرار دارند، قبل از انجام شرط‌بندی های جهت‌دار تهاجمی، سرنخ می‌گیرند.

در این میان، پویایی قیمت دلار نقش کلیدی در تأثیرگذاری بر حرکت روزانه قیمت طلا خواهد داشت. جدای از این، احساسات ریسک بازار گسترده‌تر و بازده اوراق قرضه ایالات متحده برای برخی فرصت‌های کوتاه‌مدت در اطراف XAU/USD در بحبوحه‌ی غیبت انتشارات اقتصادی متحرک بازار مربوطه از ایالات متحده، مورد توجه قرار می‌گیرد.

حکایت مرد نگونبخت و پیر خردمند؛ نقره‌ای که در انتظار طلا از دست رفت

حکایت مرد نگونبخت و پیر خردمند

روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مرد نگونبختی زندگی می کرد که همیشه از زندگی خود گله‌مند بود و ادعا میکرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد…!
پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود…
او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: ای مرد کجا می روی؟
مرد جواب داد: می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!
گرگ گفت : میشود از او بپرسی که چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناک می شوم؟!!

مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد.

او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید وقتی بخت با طلا یار است که دهقانانی بسیار در آن سخت کار می کردند. یکی از کشاورزها جلو آمد و گفت : ای مرد کجا می روی ؟!
مرد جواب داد: می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!
کشاورز گفت : می شود از او بپرسی که چرا پدرم وصیت کرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی که در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیکند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهکاری است ؟
مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد…

او رفت و رفت تا به شهری رسید که مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ ! شاه آن شهر او را خواست و پرسید : ای مرد به کجا می‌روی؟!
مرد جواب داد: می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار کند، زیرا او جادوگری بس تواناست!

شاه گفت : آیا می شود از او بپرسی که چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم. با وجود ثروت بسیار و سربازان شجاع تاکنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام؟!!
مرد قبول کرد و به راه خود ادامه داد و پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را که در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف کرد.
جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازهای را که ازش سوال شده بود با وی در میان گذاشت و گفت : از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!

و مرد با بختی بیدار به شهر باز گشت…

او به شاه شهر نظامیان گفت :

تو رازی داری که وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یک رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شرکت نمی کنی. تـو از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یک زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد و اما چاره کار تو ازدواج است. تو باید با مردی ازدواج کنی تا تو را غمخوار باشد و همراز. مردی که در جنگ ها فرماندهی کند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد…

شاه اندیشید و سپس گفت:

حالا که تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج کن تا با هم کشوری آباد بسازیم…
مرد خنده ای کرد و گفت : بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور کرده است!
و رفت…
به دهقان گفت : وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، که با وجود آن نه تنها تو که خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست…!
کشاورز گفت: پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریک شویم که نصف این گنج از آن تو می باشد.

مرد خنده ای کرد و گفت:

بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور کرده است!
و رفت…
سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف کرد و سپس گفت:

سردردهای تو از یکنواختی خوراک است اگر بتوانی مغز یک انسان کودن و کور مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!
خواننده محترم شما اگر جای گرگ بودید چکار می کردید ؟!!
بله. درست است! گرگ هم همان کاری را کرد که شاید شما هم می کردید، مرد بیدار بخت قصه‌ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد…!

بسیاری از مردم نقره را در انتظار طلا از دست می‌دهند. موریس وبستر

۴ شعر عاشقانه کوتاه که تا ابد بر قلبتان نقش خواهد بست

۴ شعر عاشقانه کوتاه که تا ابد بر قلبتان نقش خواهد بست

اشعار عاشقانه از گذشته تا به اکنون یکی از پر مخاطب‌ترین انواع شعرها بوده است. در وقتی بخت با طلا یار است گذشته یکی از پر کاربرترین قالب‌های شعری برای سرودن شعر و محتوای عاشقانه غزل بود (درباره این سبک شعری در اینجا مطالعه کنید). غزل در لغت به معنی حدیث عاشقی است.

در غزل معشوق برای شاعر بسیار مهم است و در اکثر غزل‌ها شاعر در ابیات آخر نام خود را نیز در شعر می‌آورد. غزل‌های عاشقانه بین ۵ تا ۱۰ بیت سروده می‌شدند و بیت اول و مصرع دوم بقیه بیت‌ها هم قافیه هستند. اما پس از ورود شعر نو به قالب‌ها و سبک‌های شعری، شاعرانی که شعر نو می‌سرودند نیز اشعار عاشقانه و زیبایی را سرودند که مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد.

موضوع اصلی اشعار عاشقانه بیان احساسات، ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. ما در ادامه‌ی این مطلب سعی داریم تا با معرفی چند نمونه از اشعار عاشقانه زیبا و وقتی بخت با طلا یار است کوتاه به همراه معرفی شاعر آن اثر را بیاوریم که این اشعار تا ابد بر قلب و ذهن شما نقش بسته‌اند.

۱- شاعر معاصر، فاضل نظری

فاضل نظری شاعر معاصر متولد ۱۳۵۸ در شهر خمین است. او شاعر اشعار عاشقانه زیبایی است که در قالب شعری غزل شعر می‌سراید. فاضل نظری به عنوان پرمخاطب‌ترین شاعر انتخاب شد. فاضل نظری علاوه بر تدریس دانشگاه به عنوان مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به فعالیت است. در ادامه یکی از ناب‌ترین اشعار عاشقانه این شاعر جوان ایرانی را آورده‌ایم که بی شک شنیدن آن برای شما دلچسب خواهد بود.

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لب‌هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس، هیچکس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

۲- شاعر سبک نیمایی، فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد شاعر زن ایرانی که به سبک نیمایی و نیمایی نو شعر می‌سرود یکی از محبوب‌ترین شاعران زن ایران زمین است که اشعار عاشقانه وی انبوهی از افراد را در گذشته و حال شیفته خود کرد است.

مختصری از زندگینامه فروغ فرخزاد را می‌توانید اینجا بخوانید. او متولد سال ۱۳۱۳ است که در طی عمر کوتاهش به فیلم‌سازی, مستندسازی و شاعر مشغول بود.

کلیه اشعار و شعرهای عاشقانه فروغ فرخزاد در کتاب‌های او به نام‌های اسیر، دیوار و عصیان گردآوری شده است

وی سرانجام در سانحه رانندگی جان خود را از دست داد.

شعر زیر نمونه‌ای کوچک از زیباترین اشعار عاشقانه او است که بر ذهن و قلب خواننده نقش خواهد بست.

از من رمیده‌ای و من ساده دل هنوز
بی‌مهری و جفای تو باور نمی‌کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی‌کنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم

دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا
در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

یاد آر آن زن آن زن دیوانه را که خفت
یک شب به روی سینه تو مست عشق و ناز

لرزید بر لبان عطش کرده‌اش هوس
خندید در نگاه گریزنده‌اش نیاز

لب‌های تشنه‌اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه‌های شوق ترا گفت با نگاه

پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه

هر قصه‌ای که ز عشق خواندی به گوش او
در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده وقتی بخت با طلا یار است است

دردا دگر چه مانده از آن شب شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است

با آنکه رفته‌ای و مرا برده‌ای ز یاد
می‌خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه پر آتش خود می‌فشارمت

۳- شاعر پرآوازه، اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث که به نام م. امید تخلص داشت در سال ۱۳۰۷ در تهران متولد شد. بیشتر اشعار وی در زمینه اجتماعی بود و اون با نگاهی زیبا به حوادث و مسائل زندگی و مردم را به قالب شعر درمی آورد. او همچنین سروده‌هایی به سبک نو و کلاسیک داشت و در این حوزه نیز بسیار توانمند بود. از آثار او می‌توان به مجموعه شعرهای زمستان، ارغنون، آخر شاهنامه، از این اوستا، پاییز در زندان، بهترین امید، عاشقانه و کبود اشاره کرد.

همچنین او دستی به ساز داشت و به نوازندگی نیز می‌پرداخت و با مقام‌های موسیقیایی نیز آشنایی داشت.

شعر زیر یکی از زیباترین و به یادماندنی ترین اشعار عاشقانه است که بدون تردید یاد خواهد ماند.

به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه من درین برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیده متروک
شب افتاده ست و در تالاب من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می‌ترسم ترا خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچکس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچکس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!

۴- شاعر نام آشنا، فریدون مشیری

فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی در سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد. فریدون مشیری بدون تعصبات سنت‌گرایانه به شاعری پرداخت و نماد بنیانگذاران شعر نوین ایران است. او با شکستن قالب‌های عروضی و کوتاه و بلند شدن مصرع‌ها و استفاده منطقی و به جا از قافیه‌ها از نظر محتوایی به سرودن اشعاری تازه و نو به وصف طبیعت و اشیا، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازک اندیشی‌های خاص خود پرداخت. اشعار فریدون مشیری مظهر زندگی و حوادثی بود که در پیرامون او در جهان گذشته بود و او در اشعارش همواره ستایشگر خوبی، پاکی و زیبایی و بیانگر همه احساسات و عواطف خوب انسانی بود.

از جمله مهم‌ترین کتاب‌های فریدون مشیری می‌توان به تشنه توفان، گناه دریا، نایافته، ابر و کوچه، بهار را باور کن، از خاموشی، مروارید مهر، آه باران، از دیار آشتی، با پنج سخن سرا، لحظه‌ها و احساس، آواز آن پرنده غمگین اشاره کرد.

شعر زیر یکی از زیباترین اشعار اوست که هیچگاه از ذهن‌ها پاک نخواهد شد.

بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو بمن گفتی:
ازین عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن!

با تو گفتنم:
حذر از عشق؟
ندانم
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

شمارش معکوس برای سومین طلای جهانی رستمی

شمارش معکوس برای سومین طلای جهانی رستمی

روز ششم از هشتادویکمین دوره مسابقات جهانی آمریکا برای ایرانی ها یک روز خاص است؛ روزی که کیانوش رستمی، پرامیدترین چهره تیم ملی وزنه برداری کشورمان روی تخته هیوستون ظاهر می شود تا ضمن دفاع از عنوان قهرمانی خود، برای سومین بار بر طلای جهانی بوسه بزند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه کرمانشاه، به نقل از فدراسیون وزنه برداری، چهارشنبه شب (ساعت 25 دقیقه بامداد پنجشنبه) ایرانی های زیادی در سالن جورج براون هیوستون گردهم جمع خواهند شد تا یکصدا نام ایران و کیانوش رستمی را فریاد بزنند.

قهرمان رقابتهای جهانی 2014 قزاقستان را باید ستاره وزن 85 کیلوگرم دنیا نامید. کسی که در حال حاضر پرافتخارترین وزنه برداری دسته 85 کیلوگرم دنیا به شمار می رود.

رستمی افتخارآفرینی در وزنه برداری را از سال 2010 آغاز کرد؛ زمانی که در نخستین حضور خود در رقابتهای جوانان جهان مدال طلای دسته 77 کیلوگرم را به دست آورد. همان سال او به عنوان یک وزنه بردار 19 ساله اولین حضور خود در رقابتهای جهانی بزرگسالان را هم تجربه کرد و با کسب مدال برنز یکضرب، و ایستادن در رده چهارم برای همه مدعیان این وزن خط و نشان کشید.

سال 2011 طلایی ترین سال کیانوش رستمی بود. او ابتدا برای دومین سال متوالی قهرمان جوانان جهان شد و در فاصله کوتاهی، در فرانسه عنوان قهرمانی رقابتهای سال 2011 بزرگسالان جهان را نیز به دست آورد. یک سال بعد، همه چیز مهیا بود تا رستمی مدال طلای المپیک را هم به دست بیاورد اما بخت با نماینده کشورمان یار نبود. رستمی با از دست دادن وزنه 214، مدال طلای المپیک را هم از دست داد و به مدال برنز بسنده کرد.

بعد از المپیک دو سال طول کشید تا رستمی دوباره در عرصه رقابتهای بین المللی دیده شود. دو سال دوری از میادین به دلیل اختلافات داخلی. اما رستمی همچنان در اوج بود. او سال 2014 و در رقابتهای جهانی قزاقستان با اقتدار به صحنه رقابتها برگشت و برای دومین بار روی سکوی قهرمانی جهان ایستاد.

رستمی بعد از حسین رضازاده و بهداد سلیمی، تنها وزنه بردار ایرانی است که طی 30 سال اخیر بیش از یک بار در وزن خود قهرمان جهان شده است. با این حال این پایان رویاهای مرد کرمانشاهی وزنه برداری ایران و اسطوره 85 کیلویی دنیا نیست.

رستمی فرداشب به دنبال سومین مدال طلای جهانی است و برای این مهم باید با رقیبان نام آشنایی چون تائو تیان از چین، آرتم اوکولوف و آپتی آکادوف از روسیه و بنجامین هنکوئین از فرانسه رقابت کند.

رکوردشکنی؛ هدف بزرگ کیانوش

رستمی در ایران 9 رکورد وزنه برداری را در اختیار خود دارد؛ یکضرب دسته 69 کیلوگرم نوجوانان، یکضرب، دوضرب و مجموع اوزان 77 و 85 کیلوگرم جوانان و بالاخره یکضرب و مجموع دسته 85 کیلوگرم بزرگسالان. با این حال آنچه او را آرام می کند شکستن یکی از رکوردهای جهانی دسته 85 کیلوگرم است؛ هدفی که در تمام این سالها به کیانوش برای تمرین کردن انگیزه داده است.

رکوردهای جهانی دسته 85 کیلوگرم به شرح زیر است:

يك ضرب: آندري ريباكوف از بلاروس با 187 كيلوگرم (سال 2007)

دوضرب: يونگ ژانگ از چين با 218 كيلوگرم (سال 1998)

مجموع: آندري ريباكوف از بلاروس با 394 كيلوگرم (سال 2008)

و اما بهترین رکوردهای شخصی کیانوش رستمی. نماینده پرافتخار وزنه برداری ایران سال گذشته و در مسابقات جهانی قزاقستان با مهار وزنه های 178 کیلوگرم در یکضرب و 213 کیلوگرم در دوضرب، بهترین رکوردهای شخصی خود را به ثبت رساند و با حدنصاب مجموع 391 کیلوگرم روی سکوی قهرمانی جهان ایستاد.

رستمی در یکضرب 9 کیلوگرم، در دوضرب 5 کیلوگرم و در مجموع فقط 3 کیلوگرم با رکوردهای دنیا فاصله دارد و امیدوار است در هیوستون آمریکا بالاخره بتواند یک یا دو رکورد از این رکوردها را به نام خود تغییر دهد.

متن شعر “گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود” + فایل صوتی

فایل صوتی گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود با صدای قیصر امین پور

دانلود فایل صوتی دکلمه زیبای گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود با صدای قیصر امین پور همراه با متن کامل این شعر زیبا

متن کامل شعر

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
ازهرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانی‌ مان گذشت
گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.